به نام خالق كوهها
روز دوشنبه ساعت 24:00 من (ايمان حيدري) و همنوردم آقاي
پويا ابوطالبيان از ترمينال كاوه به سمت تهران حركت كردمي. آقاي ميلاد رياضيات كه
زودتر از ما به تهران رفته بود ساعت 5:00
صبح سه شنبه به ما ملحق شدند و به اتفاق هم به سمت روستاي پلور و قرار گاه پلور
راه افتاديم بعد از رسيدن به قرارگاه پلور متوجه شديم، مسئول بارگاه و بوفه آن استعفا داده و برخلاف چيزي كه ما از اصفهان پيگير آن بوديم كسي
در بارگاه سوم نيست و بايد تمامي آذوقه 4 روزه خودمان را به دوش كشيده بالا ببريم،
اما درب پناهگاه باز و امكان استفاده از 2 اتاق اولي(دست راست و چپ بعداز درب
ورودي) مهيا بود.خلاصه بعد از تهيه غذا و اضافه شدن حدود 2 كيلو به حجم و وزن كولهها،
ساعت 9:50 استارت صعود را از ابتداي جاده خاكي منتهي به مسجد صاحب الزمان زديم(ارتفاع
2410 متر)هوا كاملا آفتابي و مسير تا مسجد به صورت پراكنده برف و گل بود دماي هوا
5- درجه با بادي نسبتا ملايم (حدود20
كيلومتر). ساعت 12:45 دقيقه بعد از تلاشي حدود 3 ساعت به مسجد صاحب الزمان در
ارتفاع 3200 متر رسيديم و براي صرف ناهار و نماز توقف يك ساعته اي داشتيم در آنجا
با دو دوست تهراني كه براي كوهپيمايي تا مسجد آمده بودند آشنا شديم و بهترين مسير
تا بارگاه سوم را با هم بررسي كرديم و به اين نتيجه رسيديم به دليل اينكه يالهاي
دماوند حتي در ماههاي پر از بارش برف به خاطر باد زياد فاقد برف هستند و تمامي برف
در دهليزها و دره ها جمع ميشوند، بهتر اين است كه از كف دره حركت كنيم.ساعت 13:45دره
ما بين كافر دره و يال اصلي تابستانه دليل
ديگرحركتمان از كف دره فرار كردن از باد
روي يال ها بود كه با ارتفاع گرفتن دائم بر سرعت آن افزوده مي شد و حركت
راحت با كفش 3 پوش و 2 پوش روي برف و يخ (حركت اين كفش ها روي سنگ و خاك جز تاول زدن
انگشتان و كندي حركت چيز ديگري را به همراه ندارد حجم برف بعد از مسجد نسبتا سنگين
و پودري بود و با ارتفاع گرفتن بر حجم آن افزوده ميشد، اما چاره اي نداشتيم و تيم
3 نفره به ترتيب برف كوبي مي كرديم. جاهايي تا زانو داخل برف فرو ميرفتيم و
حركت و در آمدن از آن با كولهي 20 كيلويي دشواري كار را دو چندان ميكرد. حركتمان
كند و آهسته ولي پيوسته بود، بعد از غروب آفتاب تازه برنامه چهرهي زمستاني به
خود گرفت ساعت 18:00 بود سرعت باد حدود 40 تا 45 كيلومتر بر ساعت، دما حدود 15-
درجه و ارتفاع 3900 متر. خدارا شكر در تلاشي 11 ساعته ساعت 20:50 به بارگاه سوم رسيديم.
بنا به گفته مسئول قرارگاه 3 نفر در بارگاه سوم بودند و صعودشان را دو روز پيش
انجام دادند و درب را براي ما باز خواهند كرد وليكن هر چقدر بر درب پناهگاه زديم
كسي پاسخگو نبود نهايت با هول دادن درب را باز كرديم ( درب بارگاه هميشه باز است
اما به دليل باز ماندن هنگام خروج، برف پشت در نفوذ و يخ زده بود و به همين دليل
مانع بازشدن درب ميشد) بعد از خوردن شام آماده خوابيدن شديم دماسنج داخل پناهگاه دماي
12- را نشان مي داد.
چهارشنبه صبح ساعت 10:00 بيدار شديم و ديديم آن 3 نفر كه
قرار بود درب را براي ما باز كنند به سمت پايين حركت كرده اند و ما اصلا موفق
نشديم آنها را ببينيم. بعد از تماسي كه با تيم پشتيبان در اصفهان داشتيم(
آنتن دهي ايرانسل و همراه اول داخل پناهنگاه نكته مثبتي بود) متوجه شديم هوا در
بعد از ظهر مطلوب نخواهد بود. حدود ساعت 14:00 هوا متغير شد و در عرض 4 ساعت نزديك
به يك متر بارش برف را شاهد بوديم. سرعت باد به قدري زياد بود كه حتي براي استفاده
از سرويس بهداشتي كه از پناهگاه خارج ميشديم مجبور به استفاده از عينك بوران بوديم.(
سرعت باد حدود 50 كيلومتر بر ساعت). از ابتدا هم قرار بود چهارشنبه در بارگاه سوم
استراحت و هم هوايي داشته باشيم كه كامل و عالي صورت گرفت. با اطلاعاتي كه از تيم
پشتيباني گرفتيم متوجه شديم شب هوايي صاف و آرام خواهيم داشت وليكن پنجشنبه صبح باد
در ارتفاع 5000 متر به 60 كيلومتر و در ارتفاع 5600 به 75 كيلومتر بر ساعت ميرسد و
بعداز ظهر پنجشنبه دوباره بارش تا صبح جمعه ادامه خواهد داشت. همين امر تصميم براي
صعود را مشكل ميكرد زيرا حركت بعد از يك روز پر بارش با سرعت باد بالا بوران شديدي
را همراه خواهد داشت. در نهايت قرار بر اين شد صبح پنجشنبه ساعت 5:00 صبح حركت به
سمت قله را آغاز كنيم.
صبح ساعت 4:30 از
خواب بيدار شديم و بعد از صرف صبحانه سبك آماده حركت شديم اما سرعت باد و بوران و
برودت هوا به قدري زياد بود كه حتي جرات باز كردن درب بارگاه را نداشتيم هوا صاف
بود ولي شدت بادو بوران آنقدر زياد بود كه ديد بيشتر از 50 متر وجود نداشت تا ساعت
7:00 صبح صبر كرديم بعد از در آمدن آفتاب و كمي كه از سرعت باد كاسته شد به صلاح
ديد سرپرست آقاي ايمان حيدري صعود به سمت قله را آغاز كرديم ساعت 7:10 حركت در
دماي 30- درجه با باد 50 تا 60 كيلومتر با كفش سه پوش و كرامپون و دستكش 2 انگشتي
كه با آن عملا هيچ كاري قادر نيستي انجام بدهي عذاب بزرگي بود اما با عزمي راسخ بارگاه
را به قصد قله ترك كرديم.
سوار بر مسير شن اسكي كه در زمستان تبديل به يخچالي به طول 5/1
كيلومتر ميشد، شديم بعضي جاها سنگي و حركت بر روي آن خيلي سخت بود بعضي جاها به
دليل بارش تازه تا كمر در برف فرو ميرفتيم. به ارتفاع 5000 متر كه رسيديم تازه
متوجه شديم صعود زمستان دماوند قابل مقايسه با هيچ صعود ديگري نيست ساعت 12:15 به
ارتفاع 5350 متري زير تپه گوگردي رسيديم، ايمان كه خستگي و ارتفاع او را خسته كرده
بود تصميم به بازگشت به بارگاه گرفت هدايت تيم 2 نفره را به من سپرد.
بعد از جدا شدن و ادامه مسير به سمت قله ساعت 13:30 بر روي
تپه گوگردي رسيديم باد شديد بود و همين امر باعث شده بود مسير كاملا خشك و عاري از
برف باشد و حركت با كرامپون روي آن بسيار سخت بود. بعد از بلند كردن كلنگ از روي يخچال تا انجام
حركت بعدي كنگ به صورت افقي در هوا معلق مي ماند، براي صحبت كردن با يكديگر بايد
تا فاصله 10 سانتيمتري صورت يكديگر جلو ميرفتيم تا صداي هم را بشنويم. ساعت 14:00
شده بود و وقت ما براي پيشروي تمام شده بود.
زمان را به پويا يادآور شدم هوا در اطراف توچال بهم ريخته
بود و حدود 3 تا 4 ساعت ديگر به ما ميرسيد (ارتفاع 5500 متر ) نظر پويا را جويا
شدم پويا فقط به قله نگاه ميكرد و حرفي نميزد تصميم گرفتيم پيش روي كنيم كاملا
كنار يكديگر حركت مي كرديم كه مبادا اتفاقي ناگوار رخ دهد دائم ذهنم به فكر زنده
ياد جلال رابوكي بود كه در همين حوالي باد او را از زمين بلند كرد و در جبهه اي
ديگر پيكرش را پيدا كردند، به پويا گفتم به شرطي صعود را ادامه ميدهيم كه برگشت را
سرعتي و بدون توقف باز گرديم و او هم پذيرفت.سرعت باد 75 كيلومتر برساعت و دما
احساسي 41- درجه واقعا توان ما را گرفته بود و فرصتي براي استراحت نداشتيم چون
درصورت توقف پس از 30 ثانيه انگشتان دست و پا شروع به گزگز شدن ميكرد و اين خطرناك
بود. بعد از تلاشي 8 ساعته ساعت 15:15من و پويا به فاصله 5 دقيقه از يكديگر بام
ايران، قله دماوند را به زانو كشيده و برافراز آن ايستاديم. منكه زودتر رسيده بودم
بلافاصله دوربين را آماده كردم و چندتا عكس و فيلم به يادگار گرفتم فقط حدود 1
دقيقه دستم را از دستكش خارج كردم سرما به قدري زياد بود كه توان فشردن دكمه را
نداشتم به همان 2 عكس و فيلم كوتاه اكتفا كرديم و ساعت 15:25 به سمت بارگاه به راه
افتاديم. Gps به همراه داشتيم ولي به دليل سرماي زياد شارژ آن تمام شده و امكان مسيريابي با
gpsرا نداشتيم.
پس از مدتي كه ارتفاع كم كرديم توانستيم ساختمان بارگاه را
ببينيم كه خود قوت قلبي بود ساعت 18:00 ايمان كه زودتر به بارگاه بازگشته بود با
هدلامپ چشمك زن به پيشواز ما آمد كه اگر نمي آمد شايد در آن تاريكي ما پناهگاه را
رد ميكرديم ساعت 18:30 به پناهگاه رسيديم و هر 3 نفر هم را در آغوش گرفته و خدا را
بابت اين صعود موفق شاكر بوديم.
جمعه ساعت 8:30 دقيقه پناهگاه را به سمت پايين ترك كرديم
باز هم مجبور بوديم سريع ارتفاع كم كنيم زيرا سايتهاي هواشناسي خبر از شروع بارش
در ظهر را ميداد ساعت 11:50 دقيقه بود كه به كنار جاده (پاركينگ) رسيديم و بعد از
تماس با آقاي مصطفي لاريجاني منتظر شديم تا ما را به پناهگاه پلور برساند ساعت
15:00 بود كه يك ماشين سواري كه از شانس خوب ما به سمت اصفهان ميرفت مارا سوار كرد
و ساعت 20:30 تيم 3 نفره ما در كمال صحت و سلامت به اصفهان رسيد.
و در پايان خدا را بابت اين صعود موفق همراه با سلامت كامل
شاكريم.